English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3301 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
expiating U کفاره دادن
atoned U کفاره دادن
expiates U کفاره دادن
atone U کفاره دادن
purging U کفاره دادن
expiate U کفاره دادن
expiated U کفاره دادن
atoning U کفاره دادن
expiation U کفاره دادن
atones U کفاره دادن
abye U کفاره دادن ایستادگی کردن
aby U کفاره دادن ایستادگی کردن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
atonement U کفاره
expiation U کفاره
inexpiable U بی کفاره
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
inexpiableness U کفاره ناپذیری
expiable U کفاره پذیر
expiation of sims U کفاره گناهان
the propitiation for sins U کفاره گناهان
expiator U کفاره کننده
day of atonement U یوم کیپور روز کفاره
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
to grieve over anything U برای چیزی
uberstreichen U لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
requests U تقاضا برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
inclinable to something U مساعد برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
asking U برای چیزی بی تاب شدن
asked U برای چیزی بی تاب شدن
ask U برای چیزی بی تاب شدن
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
asks U برای چیزی بی تاب شدن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
demands U تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
demand U تقاضا برای انجام چیزی
approval U توافق برای استفاده از چیزی
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
string out <idiom> U کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
measure U توقف رخ دادن چیزی
to pass somebody something U به کسی چیزی دادن
to hand somebody something U به کسی چیزی دادن
preventing U توقف رخ دادن چیزی
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
give away <idiom> U دادن چیزی به کسی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
put in U قرار دادن چیزی در
to book something U چیزی را سفارش دادن
to smell [of] U بوی [چیزی] دادن
to cut something U چیزی را کاهش دادن
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
to lean against something U پشت دادن به چیزی
prevent U توقف رخ دادن چیزی
prevents U توقف رخ دادن چیزی
reimburse U خرج چیزی را دادن
boost U افزایش دادن چیزی
boosting U افزایش دادن چیزی
reimbursed U خرج چیزی را دادن
integrate U درشکم چیزی جا دادن
boosts U افزایش دادن چیزی
reimburses U خرج چیزی را دادن
reimbursing U خرج چیزی را دادن
integrates U درشکم چیزی جا دادن
integrating U درشکم چیزی جا دادن
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
push U چیزی را زور دادن
to buoy something [up] U به کسی [چیزی] دل دادن
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
boosted U افزایش دادن چیزی
to rent out something U کرایه دادن چیزی
to hire out something U اجاره دادن چیزی
to rent out something U اجاره دادن چیزی
to hire out something U کرایه دادن چیزی
to let something on a lease U اجاره دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
pushed U چیزی را زور دادن
locus in quo U جای رخ دادن چیزی
to let something on a lease U کرایه دادن چیزی
pushes U چیزی را زور دادن
to put in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to plug in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
wringer U ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
To lick ones lips . U شکم خود را برای چیزی صابون زدن
realizes U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette U انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
embowel U در شکم چیزی قرار دادن
epitomize U صورت خارجی به چیزی دادن
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com